پایگاه سید الشهدا (فاز 3 اندیشه)
 
 


ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

پیشینه، نامگذاری
عاشورا را به دهمين و دهمين روز و تاسوعا به معناي نهمين است. عاشورا از ريشة عشر به معناي ده تاسوعا هم از ريشة تسع كه به معناي نه است. در عبري روز دهم اولين ماه سال تشرين عاشورا گفته مي‌‌ شد كه برابر است با اولين ماه سال قمري. و به همين جهت دهمين روز محرم را عاشورا گويند. اگر چه اين لفظ مي تواند بر نهمين و دهمين روز هر ماه اطلاق شود، اما فقط بر نهمين و دهمين روز محرم اطلاق شده است.

در تاريخ جاهليت عاشورا از روزهاي عيد رسمي و ملي بوده و در آن روزگار در چنين روزي روزه مي‏گرفتند، لباس فاخر مي‏پوشيدند و چراغاني و خضاب مي‏كردند. در اسلام با تشريع روزه رمضان آن روزه فسخ شد. 

عاشورا: روز تكريم انبياء
گفته‏اند علت نام گذاري روز دهم به عاشورا آن است كه ده نفر از پيامبران با ده كرامت در اين روز مورد تكريم الهي قرار گرفتند. 
روز دهم محرم هم ياد آور و اقعه شهادت امام (ع) و يارانش مي‏باشد. اين روز از عظيم‏ترين روزهاي سوگواري به حساب مي‏آيد. مي‏توان گفت عاشورا همان دهم محرم است، چون پيامبران براي حادثه‏اي‏ كه در اين روز واقع مي‏شود گريسته‏اند، در فرهنگ ديني هم چنان باقي مانده است. 

عاشورا: روزه یهود
از سوي ديگر روز غلبه موسي بن عمران بر فرعون است، لذا همواره يهودي‏ها روزه مي‏گرفته‏اند و پيامبر وقتي مدينه مشرف شدند به ايشان خبر دادند كه يهودي‏ها امروز روزه‏اند، زيرا معتقدند كه روز غلبه موسي بر فرعون است. از اين رو حضرت موسي فرمود به شكرانه اين پيروزي روزه بگيريد، پيامبر تا شنيد فرمود: "انّا احق باحياء سنّت اخي موسي". من دستور مي‏دهم روز تاسوعا را هم روزه بگيريد، زيرا مقدمه و طرح پيروزي در آن روز ريخته شده است، ولي اكنون روزه گرفتن مكروه است. 
در فرهنگ شيعي،‌ به خاطر شهادت امام حسين(ع) در اين روز، عظيم ترين روز سوگواري و ماتم به حساب مي آيد، زيرا بزرگترين فاجعه و ستم در مورد خاندان پيامبر انجام گرفته است؛ از اين رو امام صادق(ع) فرمود: "و أمّا يوم عاشورا فيوم أصيب فيه الحسين(ع) ضريعاً بين أصحابه و أصحابه حوله صرعي عراة؛  عاشورا روزي است كه حسين(ع) ميان يارانش كشته شد و بر زمين افتاد. ياران او نيز پيرامون او به خاك افتاده و عريان بودند".
شيعيان امام حسين(ع) در ايام محرم، به ويژه روز عاشورا عزاداري نموده و ياد و خاطرة آن روز را زنده نگه داشته اند، از اين رو اين روز به نام عاشوراي حسيني شهرت يافت. البته امويان بعد از شهادت امام حسين (ع) در اين روز شادي مي كردند. از اين رو در زيارت عاشورا آمده است: "اللّهم هذا يوم تبرّكت به بنو اميّة وابن آكلة الاكباد" 

تاسوعا: 
همچنانکه گفتیم پیامبر به عنوان مقدمه و طرح پيروزي، روز تاسوعا به روزه گرفتن سفارش نمود. ولي اكنون روزه گرفتن مكروه است. 
در فرهنگ شيعي، روز نهم محرم روزي است كه امام حسين(ع) و يارانش در محاصره نيرهاي كوفه قرار گرفتند. روزي كه آب را به روي اهل بيت بستند، و عصر آن روز عمر بن سعد با دستوري كه از ابن زياد دريافت كرد، آماده جنگ با حسين(ع) شد. اما به دستور امام(ع) آن شب را مهلت خواستند، تا به عبادت و راز و نياز بپردازند.
اين روز به دليل اين كه بر اهل بيت سخت گذشت و شايد يكي از روزهاي بسيار سخت و مصيبت بر خاندان پيامبر بود، تاسوعاي حسيني نام گرفت. امام صادق(ع) فرمود: "تاسوعا روزي است كه حسين(ع) و اصحاب او در كربلا محاصره شدند و سپاه شاميان بر ضد آنان گرد آمد. ابن زياد و عمر سعد از فراهم آمدن آن همه سوار خوشحال شدند و آن روز، حسين(ع) و يارانش را ناتوان شمردند و يقين كردند ديگر براي او ياوري نخواهد آمد و عراقيان او را پشتيباني نخواهند كرد". 
در روايتي مي خوانيم : حضرت موسي بن عمران 7در مناجات خود عرضه داشت : بار خدايا! چرا امت حضرت محمّد را بر ديگر امت ها برتري دادي ؟ خطاب آمد: به خاطر ده چيز. حضرت موسي عرض كرد: آن ده چيز كدام است تا به بني اسرائيل بگويم عمل كنند؟ فرمود: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قرآن، علم و عاشورا. حضرت موسي عرض كرد: عاشورا چيست ؟ خطاب رسيد: عاشورا عبارت است از گريستن يا حالت گريه به خود گرفتن و نوحه و مرثيه خواندن در عزاي سبط رسول خدا6 
اي موسي ! هيچ بنده اي از بندگانم بر حسين و مظلوميت او گريه و ناله نمي كند مگر اين كه اهل بهشت خواهد بود.  
ازحديثی از حضرت رضا(ع) فهميده مي شود كار كردن تنها در روز عاشورا منع شده است , نه تاسوعا; وانگهي كار در روزعاشورا حرام نيست ; مكروه است چون خير و بركت و يمن ندارد. 
شايد علّت كراهتش اين باشد كه وقتي امام حسين 7با آن عظمتش براي حفظ اسلام و ناموس و شرف وانسانيت , جان خود و فرزندان و بستگان و در يك كلمه همه چيز را در راه خدا داده و با بدن چاك چاك و عريان روي خاك تقتيدهء كربلا افتاده است , شايسته نيست انسان در چنين روزي براي زندگي دنيوي ذخيره اي تهيه نمايد,بلكه بسيار به جا است در تكايا و مساجد و مجالس عزا شركت كرده و براي امام 7و خاندانش گريه نموده و حالت حزن و اندوه بگيرد. 

ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

پيش از عروسي

بزرگان به خواستگاري زهرا(سلام‌الله‌عليها) مي‌روند .
شهر مدينه از آرامش نسبي برخوردار بود و مهاجران وا نصار مي‌توانستند در پرتو اين آرامش، به زندگي روزانه خود بپردازند. هر چند، گاهي پيامبر(صلي الله عليه و آله) آنان را به جنگ با دشمنان دين اسلام فرا مي‌خواند، ولي آن نيز براي شان شيرين بود.
در اين ميان، علي(عليه‌السلام) با كار در نخلستان‌هاي مدينه، به تنهايي روزگار مي‌گذراند. با اين همه، در اداره حكومت اسلامي، هيچ گاه از همكاري با پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) دريغ نمي‌ورزيد.
در خانواده پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) دختر گرامي نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) به سن بلوغ رسيده و افزون بر رشد جسماني، به رشد عقلي و روحي دست يافته بود. برتري‌هاي دختر محبوب و نور چشم پيامبر(صلي الله عليه و آله) سبب شده بود اصحاب بزرگ پيامبر(صلي الله عليه و آله) در صدد خواستگاري از او برآيند. با اين حال، هرگاه بزرگي نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌آمد، ايشان مي‌فرمود:
امرها الي ربها ان شاء ان يزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد كه او را شوهر دهد، خود چنين مي‌كند.
گاهي نيز مي‌فرمود: اني انتظر بها القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهي هستم.[1]
روزي ابوبكر نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد، روبه‌روي آن حضرت نشست و گفت: اي رسول خدا! شما از ويژگي‌ها و پيشينه من در اسلام آگاهي و.... وي همين گونه ويژگي‌هاي خود را بر مي‌شمرد تا اين كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: چه مي‌خواهي؟ ابوبكر گفت: فاطمه را به نكاح من در آور! پيامبر(صلي الله عليه و آله) ساكت شد واز وي روبرگردانيد.
ابوبكر با نااميدي و ناراحتي از خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بيرون رفت. در راه به عمر برخورد و داستان خود را براي او بازگو كرد. عمر گفت: من نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌روم و هماني را كه تو مي‌خواستي، مي‌طلبم. با اين حال، پيامبر(صلي الله عليه و آله) همانند پيش رفتار كرد و عمر نيز نااميد بازگشت.[2]
هم چنين عبدالرحمن بن عوف كه يكي از سرمايه‌داران زمان خود بود، به خواستگاري فاطمه(سلام‌الله‌عليها) رفت. وي، صد شتر با باري از پارچه‌هاي گران‌بهاي مصري به همراه 10 هزار دينار طلا را به عنوان مهريه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها) پيشنهاد كرد.[ 3] پيامبر(صلي الله عليه و آله) از اين سخن خشمگين شد و حتي سنگريزه به سويش پرتاب كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: تو پنداشتي من بنده‌ي پول وثروتم!
هنگامي كه همه خواستگاران فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) پاسخ رد شنيدند، با خود گفتند كه به يقين پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه‌السلام) را براي دختر دردانه‌اش برگزيده است. از اين رو، بر آن شدند تا علي(عليه‌السلام) را به اين كار، تشويق كنند.

علي(عليه‌السلام) و خواستگاري

امام علي(عليه‌السلام) در نخلستان‌هاي مدينه سرگرم آبياري بود و با شترش، آب مي‌كشيد. ناگاه ديد ابوبكر بن ابي قحافه، عمر بن خطاب و سعد بن معاذ به سوي او مي‌آيند. آنان چون به علي(عليه‌السلام) رسيدند، گفتند: براي چه از فاطمه خواستگاري نمي‌كني؟ علي(عليه ‌السلام) كه از مدت‌ها پيش به خواستگاري از حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) مي‌انديشيد، فرمود:
ميلي را كه در من، ساكن و بي‌حركت بود، به حركت در آورديد و امري را كه در من خفته بود، بيدار كرديد. به خدا سوگند! فاطمه در انديشه من، جايگاه بزرگي دارد. همانند من، چگونه در برابر [مسأله‌ي ازدواج با] فاطمه، بردبار و ساكت بنشيند، جز اين كه كمي مال، مرا از رسيدن به آرزوهايم باز داشته است[4].
آنان گفتند: اگر پيامبر(صلي الله عليه و آله)، فاطمه را به تو ندهد، پس مي‌خواهد به ازدواج چه كسي درآورد؟ در حالي كه تو نزديك‌ترين فرد به او هستي. اين مسأله نشان مي‌دهد كه علي(عليه‌السلام) از مدت‌ها پيش، به چنين پيوندي، مايل بوده، ولي به دليل كمبودهاي اقتصادي و شرم داشتن از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن را بازگو نكرده است.
علي(عليه‌السلام) با توكل به خدا ره سپار خانه نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) گشت. پيامبر(صلي الله عليه و آله) در خانه ام سلمه بود كه علي(عليه‌السلام) در خانه را به صدا درآورد. در همين زمان، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ام سلمه فرمود: برخيز و در را باز كن. اين كسي است كه خدا و رسولش، او را دوست دارند. ام سلمه پرسيد: اين مرد كيست كه پيش از ديدار، او را مي‌ستايي؟ حضرت پاسخ داد: ام سلمه! او مردي است كه در برابر دشواري‌ها، سست و ناتوان نيست. او دوست، برادر و پسر عمو و محبوب‌ترين مردم نزد من است.[ 5] ام سلمه تا اين سخن را شنيد، با شتاب در را باز كرد. علي وارد شد و روبه‌روي پيامبر(صلي الله عليه و آله) نشست. با اين حال، به دليل جلال و هيبت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نمي‌توانست مطلبش را بگويد. از اين رو، به زمين چشم دوخته بود.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: آيا براي حاجتي آمده‌اي؟ حاجتت را بگو. علي(عليه‌السلام) لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدايت! مي‌داني در كودكي، مرا از ابي‌طالب و فاطمه بنت اسد گرفتي. آن گاه مرا به غذاي خود تغذيه كردي و با ادب خود، پروراندي. در محبت و شفقت از پدر و مادرم بهتر بودي و خداوند، مرا به دست تو، هدايت كرد. به خدا سوگند! شما ذخيره من در دنيا و آخرت هستيد. اي رسول خدا! براي خواستگاري فاطمه آمده‌ام، آيا شما مي‌پذيريد؟[6] در اين هنگام، پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه گويا از پيش منتظر چنين درخواستي بود، شادمان شد و با تبسم فرمود: مرحبا و اهلا يا علي! پيش از تو نيز مردان ديگري آمدند و هر بار من به فاطمه مي‌گفتم، ولي نشانه‌ي كراهت در صورتش مي‌ديدم.[ 7]
پس پيامبر(صلي الله عليه و آله) برخاست و نزد فاطمه رفت تا دختر خود را از خواستگاري علي(عليه‌السلام) خبردار سازد. البته ديگر نيازي به آن نبود كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) از ويژگي‌هاي علي(عليه‌السلام) براي او سخن بگويد؛ زيرا علي(عليه‌السلام) بالاتر از آن بود كه براي فاطمه ناشناخته باشد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به همين سخن بسنده كرد كه: يا فاطمه! علي كسي است كه خويشاوندي او و جايگاهش را در اسلام مي‌داني. من از خدا خواستم كه تو را به ازدواج بهترين آفريده‌اش درآورد. پس نظر و تصميم تو چيست؟ [8]
فاطمه ساكت شد، ولي رويش را برنگرداند. حيا نيز او را از تصريح به موافقت باز مي‌داشت، پس سكوت كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) چون نارضايتي و خودداري را در چهره‌ي مبارك زهرا نيافت، با خوشحالي برخاست و فرمود: الله اكبر! سكوتها اقرارها؛ خداوند بزرگ است. سكوت او نشانه‌ي رضايت اوست. [9]
علي(عليه‌السلام) همچنان در اتاق پذيرايي، منتظر پاسخ دختر پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود. ناگهان پيامبر(صلي الله عليه و آله) وارد شد و به علي(عليه‌السلام) مژده داد كه فاطمه پذيرفته است. علي كه با شنيدن پاسخ مثبت فاطمه، در شادي غرق شده و به آرزوي خود رسيده بود، فرمود: مرا به دست يابي به آرزو بشارت دادي، شما هميشه نيكو خوي و ستوده نفس و مبارك بخت بوده‌ايد. سلام خدا بر شما باد.[10]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفت: آيا چيزي داري كه با آن، شما را به ازدواج هم درآورم؟ علي گفت: پدر و مادرم به فدايت! چيزي از من بر تو پوشيده نيست، تنها يك شمشير، يك سپر و يك شتر دارم كه با آن آب كشي مي‌كنم.[11] پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: يا علي از شمشيرت بي‌نياز نيستي؛ چون با آن در راه خدا جهاد مي‌كني و دشمنان خدا را مي‌كشي. با شتر نيز نخلستان‌ها را آب مي‌دهي و با آن، مسافرت‌ مي‌كني و روزي اهل خانه‌ات را فراهم مي‌سازي. سپر را مي‌پذيرم؛ آن را بفروش و به نزد من آي.[12] سپس افزود: اي علي! شاد باش. همانا خداوند، فاطمه را در آسمان به نكاح تو درآورد پيش از آن كه من، او را در زمين، به همسري تو درآورم. پيش از اين كه تو بيايي، فرشته‌اي از اسمان نزد من آمد كه بيش‌تر از حد معمول، صورت و بال داشت و هرگز مثل او را نديده بودم. پس بر من سلام كرد و گفت: اي محمد! شاد باش براي سامان يافتن كارهاي پريشان و به هم ريخته و پاكي نسل.[13]

خطبه عقد در مسجد

به دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه‌السلام) به سوي مسجد رفت تا پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز در پي او بيايد. در بين راه، ابوبكر و عمر را ديد و داستان خود را براي آنان بازگو كرد. آن گاه به مسجد رفت. هم چنين پيامبر(صلي الله عليه و آله) به بلال دستور داد كه مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد. پس از مدتي كوتاه، همگي در مسجد بودند، پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر منبر بالا رفت و پس از ستايش خداوند فرمود:
اي مردم! بزرگان قريش، فاطمه را از من خواستگاري كردند و من در پاسخ گفتم كه به خدا سوگند! من شما را رد نكردم، بلكه خداوند شما را رد كرده است.[14]
در همين حال، جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد و گفت:
خداوند فرموده است كه اگر علي را براي فاطمه نيافريده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قيامت، شوهر و همسري هم تراز فاطمه پيدا نمي‌شد.[15]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز پيام جبرئيل را ابلاغ كرد و فرمود:
اي مردم! جبرئيل بر من نازل شد و مرا آگاهي داد كه خداوند جليل، علي و فاطمه را در آسمان‌ها به نكاح هم درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نيز در روي زمين، فاطمه را به نكاح علي درآورم و شما را گواه بگيرم. پس فاطمه را به ازدواج علي درآوردم. اي علي! راضي شدي؟[16]
علي ايستاد و با چهره‌اي شاداب فرمود:[17]
خدا را بر نعمت‌هاي او سپاس‌گزارم و گواهي مي‌دهم كه جز او، خدايي نيست. درود بر محمد(صلي الله عليه و آله)؛ درودي كه مقام و درجه‌اش را بالا برد. اي مردم! خداوند، ازدواج را براي ما پسنديده دانسته و بدان دستور داده است. خدا، ازدواج من و فاطمه را مقدر ساخته و بدان حكم كرده است. اي مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورده و زره‌ام را بابت مهر پذيرفت. از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد.
پس از اين كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به پرسش حاضران، پاسخ مثبت داد، فرمود:
بارك الله لهما و عليهما و جمع شملهما؛ خداوند براي شما مبارك گرداند و اجتماع‌تان را پاينده بدارد.[18]

مهريه

درباره‌ي مهريه حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، روايت‌هاي گوناگوني رسيده است. براي نمونه 400 درهم،480 درهم[19] و 800 درهم[20] گفته‌اند كه در ظاهر، 500 درهم درست است؛ زيرا در روايت‌هايي، اهل بيت(عليهم‌السلام) مهريه حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) را 500 درهم عنوان كرده‌اند. علامه مجلسي در بحارالانوار درباره ازدواج امام جواد(عليه‌السلام) و ام فضل آورده است كه مهر ام فضل را مهريه حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) قرار دادند كه 500 درهم است.[21]
بايد دانست اين 500 درهم، جنبه مالي و ظاهري مهريه آن حضرت است؛ زيرا در عالم ملكوت و ماوراء اين طبيعت مادي، مهر گران بهاتري براي ايشان در نظر گرفته‌اند. براي نمونه، در روايت‌هاي فراواني تصريح شده است كه شفاعت گناه كاران امت محمد(صلي الله عليه و آله) مهريه‌ي حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) است.[22]
هنگامي كه حضرت زهرا شنيد پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي او، مهري قرار داده است، به رسول خدا گفت: پس تفاوت من و دختران مردم چيست؟ از شما مي‌خواهم كه از خدا بخواهي مهريه‌ي مرا، شفاعت از گناه كاران امت شما قرار دهد. در اين هنگام، جبرئيل نازل شد. نوشته‌اي از حرير در دستش بود كه بر آن چنين نقش بسته بود:
جعل الله مهر فاطمة الزهرا شفاعة المذنبين من امة ابيها؛ خداوند، مهريه فاطمه زهرا را شفاعت از گناه كاران امت پدرش قرار داد.[23]

جهيزيه‌ي با بركت

علي(عليه‌السلام) به دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) سپر خود را كه حطيميه[24] ناميده مي‌شد و هديه پيامبر(صلي الله عليه و آله) از غنيمت‌هاي غزوه بدر بود، به 400 يا 480 يا 500 درهم فروخت. بنابر قولي، عثمان زره را خريد، ولي بعد به علي(عليه‌السلام) پس داد.[25] علي(عليه‌السلام) پول را نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) آورد. ايشان نيز پول را سه بخش كرد؛ بخشي براي خريدن جهيزيه، بخشي براي خريدن عطر و بوي خوش شب عروسي و بخش ديگر براي غذاي وليمه عروسي، آن گاه پول غذا را نزد ام سلمه به امانت نهادند.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) پول جهيزيه را به ابوبكر داد تا همراه سلمان و بلال، آن چه را شايسته است براي دخترش بخرند. آنان به بازار رفتند و جهيزيه‌اي بسيار مختصر، ولي با بركت براي اين تازه عروس و داماد خريدند. اين وسايل عبارت بود از: روسري بزرگ به 4 درهم. يك قواره پيراهن به 7 درهم، يك تخت كه با چوب و برگ خرما ساخته شده بود، 4 عدد بالش از پوست گوسفند كه از گياه خوش بوي اذخر پر شده بود، يك پرده‌ي پشمي، يك قطعه حصير، يك مشك چرمي، يك عدد آسياب كوچك دستي، يك تشت مسي، يك ظرف براي دوشيدن شير و يك سبوي گلي سبز رنگ.[26]
البته در برخي منابع،[27] مقنعه، 2 بازوبند، آرد، 2 كوزه و در برخي ديگر،[28] عباي خيبري، ريسماني كه از پوست خرما بافته شده، سفره پوستي و فرشي بافت مصر را كه لا به لاي آن از پشم بود، به شمار جهيزيه حضرت فاطمه(سلام‌الله‌عليها) افزوده‌اند. هنگامي كه جهيزيه حضرت فاطمه را نزد پيامبر بردند، حضرت بر آن وسايل دست كشيد و فرمود: بارك الله لاهل البيت؛ خداوند بر شما اهل بيت(عليهم‌السلام) مبارك گرداند.[29] بنابر گفته آيت الله مكارم شيرازي، پيامبر(صلي الله عليه و آله) گريست. آن گاه سر به آسمان برداشت و فرمود: خداوندا! بر خانواده‌اي كه مهم‌ترين ظروف آن ظرفي سفالين است، مبارك گردان.[30]

عروسي مبارك
فاصله افتادن ميان عقد و عروسي

پس از مراسم عقد در مسجد، ميان عقد و عروسي، فاصله‌اي افتاد كه برخي آن را يك ماه[31] و برخي ديگر تا چند ماه دانسته‌اند.[32]
دليل اين فاصله افتادن، آن بود كه علي(عليه‌السلام) شرم داشت از رسول خدا بخواهد فاطمه را براي آغاز زندگي مشترك به خانه او بفرستد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز كرامت و شأن دخترش را حفظ مي‌كرد و منتظر گفتن علي(عليه‌السلام) بود. از اين رو، هر بار كه علي(عليه‌السلام) را مي‌ديد، از فاطمه و از جمال و كمالش سخن مي‌گفت.
روزي عقيل نزد برادرش ـ علي(عليه‌السلام)ـ آمد و او را براي برپايي عروسي تشويق كرد. علي(عليه‌السلام) شرم و حياي خود از پيامبر(صلي الله عليه و آله) را با عقيل در ميان گذاشت. عقيل تدبيري انديشيد و به همراه علي(عليه‌السلام) به سوي خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به راه افتادند. در راه، ام ايمن را ديدند. ماجرا را به او گفتند و او را عهده‌دار اين كار كردند.
ام ايمن پيش ام سلمه و ديگر زنان پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفت و آنان را از شرم و حياي علي(عليه‌السلام) درباره‌ي عروسي آگاه ساخت. آن گاه همگي با هم نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفتند و گفتند: اي رسول خدا! پدر و مادرمان فدايت باد! براي امري گرد آمديم كه اگر خديجه زنده بود، چشمانش به آن روشن مي‌گشت.[33] پيامبر(صلي الله عليه و آله) چون اسم خديجه را شنيد، گريست. سپس فرمود: چه كسي همتاي خديجه است و مي‌تواند جاي خالي او را براي من پر كند؟ هنگامي كه مردم مرا تكذيب مي‌كردند و در راه دين خدا، آزار مي‌دادند، مرا تصديق كرد، و با مال خويش، مرا ياري داد.[34] ام سلمه گفت: خداوند بين ما و او را در درجه‌هاي بهشت و رضوان و رحمتش جمع كند. اي رسول خدا! علي(عليه‌السلام) برادر تو در دنياست و در نسب، پسر عموي توست و دوست دارد كه زنش را به خانه ببرد.[35]
به روايتي، ام ايمن كه سخن گوي آنان بود گفت: اي رسول خدا! اگر خديجه زنده بود، ديدگانش به زفاف علي(عليه‌السلام) و فاطمه روشن مي‌شد. همانا علي(عليه‌السلام)، همسرش را مي‌خواهد و چشمان فاطمه(سلام‌الله‌عليها) نيز به ديدن شوهرش روشن مي‌گردد و نيز چشمان ما.[36] پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: پس چرا علي(عليه‌السلام) نمي‌خواهد؟ گفتند: اي رسول خدا! حيا او را باز مي دارد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ام ايمن فرمود: به سوي علي(عليه‌السلام) برو و او را نزد من بياور.
ام ايمن بيرون رفت و ماجرا را به علي(عليه‌السلام) بازگو كرد. آن گاه هر دو نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمدند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه‌السلام) فرمود: آيا دوست داري همسرت را به تو بدهم و تو او را به خانه ببري؟ علي(عليه‌السلام) فرمود: آري. آن گاه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: امشب يا فردا شب، فاطمه را به تو مي‌دهم تا زندگي خود را آغاز كنيد، ان شاء الله خانه‌ات را آماده كن.[37]

آراستن خانه

علي(عليه‌السلام) به پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود كه من جز خانه حارث بن نعمان جاي ديگري سراغ ندارم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) پذيرفت. حارث نيز خانه‌اش را به علي(عليه‌السلام) و فاطمه داد.[38] نخستين كار، آماده ساختن و پاكيزگي حجله‌ي عروس بود. براي اين كار، علي(عليه‌السلام) وسايلي را خريد كه عبارت بود از: يك چوب براي آويزان كردن لباس يا مشك آب، يك متكا، يك مشك آب و يك غربال آرد. بدين ترتيب، خانه علي(عليه ‌السلام) براي گام نهادن فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) آماده گشت.

وليمه

وليمه از سنت‌هاي نيكو و پسنديده اسلام است كه نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) نيز به آن دستور داده است؛ زيرا خداوند؛ غذا دادن را دوست دارد و سبب محبت انسان‌ها به يكديگر مي‌شود. ام سلمه، پول فروش زره را به علي(عليه‌السلام) داد تا با آن، وليمه و مهماني عروسي را برپا كند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه‌السلام) فرمود: ما نان و گوشت داريم. تو نيز خرما و روغن و كشك را فراهم كن.[39] سعد براي كمك به وليمه عروسي، يك گوسفند آورد. برخي ديگر از اصحاب نيز به اندازه توانايي خود، كمك كردند.[40] غذاي وليمه آماده شد؛ نان، خرما، روغن، گوشت پخته و كشك.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه‌السلام) دستور داد كه مردم را براي وليمه دعوت كند. علي(عليه‌السلام) به مسجد رفت، ولي مسجد از مسلمانان مهاجر و انصار پر بود. او نمي‌خواست برخي را دعوت كند و برخي ديگر را دعوت نكند. بنابراين، بربلندي ايستاد و صدا زد: اجيبوا الي وليمة فاطمة بنت محمد؛ به وليمه‌ي فاطمه دختر محمد(صلي الله عليه و آله) بياييد.[41] مسلمانان گروه گروه راه خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در پيش گرفتند. غذا اندك بود و به همه نمي‌رسيد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) دست مبارك خود را بر غذا نهاد و دعا كرد. به بركت دعاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) همگي از آن غذا خوردند و سير شدند، غذا نيز كم نيامد.[42]

عروس نور در خانه

علي(عليه‌السلام) و پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي بهتر شدن عروسي، هرگونه تدبيري را انديشيده بودند. جابر مي‌گويد: ما در عروسي علي(عليه‌السلام) و فاطمه حاضر بوديم و هيچ مجلس عروسي را بهتر از آن نديديم.[43]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) به زنان خود دستور داد تا حضرت زهرا را بيارايند. آنان، فاطمه(سلام‌الله‌عليها) را با بوهاي خوش عطر آگين ساختند[44] و در حالي كه شعر مي‌خواندند،[45] لباسي را كه از بهشت آمده بود، بر تنش پوشاندند.
داستان لباس بهشتي اين گونه است[46] كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) براي عروسي دخترشان لباسي زيبا خريد. پس از مدتي، فقيري به در خانه نبي آمد و گفت: لباسي كهنه مي‌خواهم. با اين حال، حضرت زهرا، لباس نو و تازه خود را به او بخشيد. آن گاه جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد! خداوند بر تو سلام مي‌رساند و دستور داد بر فاطمه درود بفرستم و براي او، پيراهن بهشتي از سندس سبز فرستاده است. لباس بهشتي را بر تن عروس بهشتي كردند تا اين كه غروب شد. پيامبر(صلي الله عليه و آله)، فاطمه(عليه‌السلام) را طلبيد. فاطمه(سلام‌الله‌عليها) در حالي كه عرق شرم و حيا بر جبينش نشسته بود، نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمد، ولي پاهايش در راه رفتن مي‌لغزيد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: خداوند در دنيا و آخرت، لغزش را از تو بگرداند.[47]
پس او را در آغوش گرفت و بر استري و به روايتي بر شهبا سوار كرد.[48] رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پيشاپيش جمعيت گام مي‌سپرد و مردان بني هاشم نيز پشت مركب فاطمه راه مي‌رفتند. در روايت است كه جبرئيل در سمت راست، ميكائيل در سمت چپ و 7000 ملك در پست سر حضرت فاطمه بودند كه تا طلوع فجر، خداوند را تسبيح و تقديس مي‌كردند.[49]
دختران عبدالمطلب و بني هاشم و زنان مهاجر و انصار و در پيشاپيش آنان، زنان پيامبر(صلي الله عليه و آله) عروس نور را در اين راه همراهي مي‌كردند. ام سلمه، عايشه، حفصه و معاذه براي اين عروس و داماد شعر مي‌خواندند. ديگران نيز اول بيت هر شعري را تكرار مي‌كردند و تكبير مي‌گفتند. اين شعر زيبا را ام سلمه سروده است:
دوسـتـان و هـمـسـايگان! به ياري خدا، شادي كنيد.
هـــمـــاره خـــدا را ســپــاس گــويــيــد
نعمتهاي فراوان پروردگار بزرگ را به ياد بياوريد
كه دشواري‌ها و آفت‌هاي بسياري از ما زدود
پس از آن كه كافر شده بوديم، خداوند ما را هدايت فرمود
پــروردگـار آسـمــان ها، ما را شادمان ساخت
اي همراهان بهترين زنان جهان! شادي كنيد
كـه عـمـه‌هـا و خاله‌هايشان به فدايشان گردند
اي دختر پيامبري كه خداي بزرگ او را
به وسيله وحي و رسالت‌هاي آسماني خود برتري داده است[50]
بدين ترتيب كاروان عروس در هاله‌اي از شور و شوق مردم، وارد خانه علي(عليه ‌السلام) شد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) دست علي(عليه‌السلام) و زهرا(سلام‌الله‌عليها) را گرفت و در دست هم گذاشت. آن گاه فرمود: بارك الله في ابنة رسول الله! اي علي(عليه ‌السلام)! اين فاطمه امانت من است. اي علي(عليه‌السلام)! فاطمه خوب زني است و اي فاطمه! علي(عليه‌السلام) خوب شوهري است.[51] پس دعا كرد و فرمود: مرحبا ببحرين يلتقيان و نجمين يقترنان؛ آفرين بر دو دريايي كه با هم آميختند و دو ستاره‌اي كه به هم رسيدند.[52] در اين هنگام، به زنان و مردان دستور داد بيرون بروند. همه بيرون رفتند جز اسماء بنت عميس، پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: مگر نگفتم همه بيرون بروند؟ اسماء گفت: آري، اي رسول خدا! قصد مخالفت نداشتم، بلكه پيماني است كه خديجه با من كرد تا در شب زفاف نزد فاطمه باشم؛ زيرا دختران در اين شب، نيازهايي دارند كه زني آگاه بايد آن را برآورده سازد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: اي اسماء، خداوند نيازهاي دنيا و آخرتت را برآورده سازد.[53]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حال بيرون رفتن از خانه بود، چوب پهلوي در را گرفت و فرمود: خداوند شما را پاك و پاكيزه آفريد و نسل شما را پاك ساخت. من در صلح و آشتي هستم با هر كسي كه با شما در آشتي است و با كسي كه با شما در جنگ است، در جنگم.[54]
بدين ترتيب علي و فاطمه، دو خورشيد بي‌همتاي زمين و زمان، زندگي مشترك و پربركت خود را آغاز كردند. در بامداد شب زفاف[55] يا بامداد روز چهارم عروسي،[56] پيامبر(صلي الله عليه و آله) به خانه‌ي تازه عروس و داماد رفت. آن گاه ظرف آبي طلبيد كه حاضر كردند. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با نفس مبارك خويش، 3 بار در آن آب دميد و برخي آيات قرآن را بر آن خواند. آن گاه به علي(عليه‌السلام) فرمود كه جرعه‌اي از آن بنوشد. باقي آن را نيز بر سينه‌ي علي(عليه‌السلام) ريخت و فرمود: اي ابوالحسن! خداوند، تو را از هر آلايش ناشايسته، پاك و پاكيزه بدارد. دوباره آب خواست و همين كار را درباره‌ي فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) تكرار كرد[57].

سال ازدواج و سن ازدواج

درباره‌ي تاريخ عقد و عروسي اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام) و حضرت زهرا(سلام‌الله‌ عليها) نظر‌هاي گوناگوني ارايه شده است. چون درباره تاريخ ولادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) نيز تاريخ نگاران و راويان، اختلاف نظر دارند.
شيخ مفيد و ابن طاووس، شب زفاف را شب پنج شنبه 21 محرم سال سوم هجري مي‌دانند و حتي قايل به استحباب روزه‌‌ي اين روز هستند.[58] علامه مجلسي در روايتي ازدواج ايشان را 16 روز پس از درگذشت رقيه، خواهر حضرت فاطمه و همسر عثمان؛ يعني پس از جنگ بدر در سال دوم هجري مي‌داند.[59] آيت الله اميني، عقد را در ماه رمضان و عروسي را در اول يا ششم ذي الحجه سال دوم يا سوم هجري مي‌داند.[60] صاحب كشف الغمه نيز تاريخ ازدواج را اندكي پس از جنگ بدر در سال دوم برمي‌شمارد.[61] هم چنين مرحوم سپهر، ازدواج ايشان را در اول ماه رجب سال دوم هجري مي‌داند و ماه صفر سال اول هجري را نيز بيان مي‌دارد. [62]
با وجود همه اختلاف نظرهاي دانشمندان و تاريخ نگاران شيعي در اين باره، اكثريت آنان اتفاق نظر دارند كه اين نكاح مبارك پس از جنگ بدر در سال دوم هجري، رخ داده است. تولد امام حسن مجتبي(عليه‌السلام) در سال سوم هجري نيز اين سخن را تأييد مي‌كند. درباره سن ازدواج حضرت فاطمه(سلام‌الله‌عليها) اختلاف نظر بيشتري وجود دارد؛ زيرا اختلاف نظر شديدي كه در تاريخ تولد ايشان به چشم مي‌خورد، به سن ازدواج و شهادت ايشان نيز سرايت مي‌كند. برخي دانشمندان اهل سنت[63] چون تاريخ تولد آن حضرت را پنج سال پيش از بعثت مي‌دانند، ازدواج ايشان را در 18 سالگي و شهادت ايشان را در 28 سالگي فرض مي‌كنند. آنان درباره چنين برداشتي مي‌گويند: اگر سن ازدواج آن حضرت را 9 سالگي بدانيم، پس امام حسن در 10 سالگي به دنيا آمده است كه اين امر، پديده شگفتي است.
در پاسخ بايد گفت از نظر علمي، اين سن مانع از وضع حمل نخواهد بود. چه بسا دختراني در سن‌هاي پايين‌تر از آن، بچه‌دار مي‌شوند.[64] با اين حال، بيشتر دانشمندان اماميه مانند: ابن شهر آشوب، محدث قمي، محمد تقي سپهر و... بر اين باور هستند كه حضرت فاطمه، 5 سال پس از بعثت به دنيا آمده است.[65] با توجه به اين گفته‌ها، بايد سن ازدواج آن حضرت را 9 سال و سن ازدواج علي(عليه‌السلام) را 25 سال بدانيم.

ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

امام جواد علیه السلام و راز شهادت

هشتمین امام معصوم علیه السلام در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب‏ رویت جمال جواد الائمه علیه‌السلام بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمر امام رضا علیه السلام سپرى مى‏شد اما هنوز فرزندى كاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان ‏آنها قرار داشت كه گاه به وسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار قرار مى‏دادند كه نمونه آن را مى‏توان در مكتوب «حسین ابن ‏قیاما» مشاهده كرد. او كه از سران «واقفیه‏» بود در نامه‏اى ‏به امام رضا علیه‌السلام مى‏نویسد: چگونه ممكن است امام باشى در صورتى‏ كه فرزندى ندارى و امام علیه السلام پاسخ او را چنین نگاشت كه از كجا مى‏دانى كه من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد كشید كه‏ خداوند به من پسرى عنایت ‏خواهد كرد كه حق را از باطل جدا مى‏كند. تا این كه طبق پیش‌بینى امام علیه السلام در رمضان سال 195 هجرى ‏و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد علیه السلام متجلى شد و مادرش «سبیكه‏» را كه از خاندان «ماریه قبطیه‏»همسر پیامبر صلی الله علیه و آله بود و به فرموده امام رضا علیه‌السلام آفرینشى پاكیزه و منزه داشت. مرتبت و مقامى والاتر بخشید.

درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه علیه السلام آن هنگام كه با میلادش جلوه زیباى مبارك‏ترین مولود را رقم زد و آن هنگام كه با قامت زیباى امامت ‏خویش قیامتى از شكوه و جلال و عظمت الهى را متجلى ساخت و آن زمان كه در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده از جهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش ‏آیات جهاد و شهادت گشت.

ولادت امام جواد علیه‌السلام تمامى شایعات مربوط به امام رضا علیه‌السلام را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین ‏جهت، كه امام در حق فرزندش فرمود: این مولودى است كه براى ‏شیعیان ما «در این زمان‏» با بركت‏تر از او زاده نشده است.

مولودى كه حدود شانزده سال رهبرى و امامت‏ شیعیان را عهده‌دار شد و در این راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مكتب ‏علمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.

شهادت آن بزرگوار پایانى است ‏بر تلاش‌هاى چشمگیر و پر فروغش‏ تلاش‌هایى كه خلفاى بنى‌عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمود كه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت ‏آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى است‏ به عوامل و موجبات ‏شهادت آن حضرت كه در این زمینه به بررسى سه عامل مى‏پردازیم:

 

تقواى الهى و عدم همراهى با فساد دربار

مى‏دانیم كه یكى از القاب آن حضرت «تقى‏» است و این به خاطره ‏جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع ‏آن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه‏ دیدگان قرار داده بود والا تمامى معصومین برخوردار از صفت‏ تقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق‏» راستگو و «كاظم‏» فرو برنده خشم و «زین العابدین‏» زیباترین روح ‏پرستنده‏» هستند.

اما فرهنگ القاب معصومین ریشه‏اى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى‏» نیز از این مقوله‏ است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نكته رهنمون مى‏كند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به‏ گمان خود آن حضرت را با عیاشی‌ها و فساد دربار براى یك بار هم‏ كه شده است آلوده كند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى‏اش مى‌ستودند ساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش ام‌الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر كرد. اما راه به جایى نبرد و پاكى و تقواى ‏امامت ‏بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف ‏یافت. این بار كافى است روایت ذیل را مرور كنیم.

یكى از القاب آن حضرت «تقى‏» است و این به خاطره ‏جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع ‏آن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه‏ دیدگان قرار داده بود والا تمامى معصومین برخوردار از صفت‏ تقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق‏» راستگو و «كاظم‏» فرو برنده خشم و «زین العابدین‏» زیباترین روح ‏پرستنده‏» هستند.

ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب‏» از محمدبن ریان نقل مى‏كند كه ‏مامون درباره امام محمدتقى علیه‌السلام به هر نیرنگى دست زد شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهو، او را متمایل كند به نتیجه‏اى نرسید تا زمانى كه خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد كنیزك از زیباترین كنیزكان را بگمارند تا زمانی كه امام جواد علیه السلام براى ‏حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود با جام‌هاى جواهر نشان از او استقبال كنند كنیزان به آن دستورالعمل رفتار كردند ولى حضرت‏ توجهى به آنها ننمود. در آنجا مردى بود به نام «مخارق‏» كه آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید و از او خواست كه تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امور مزبور به كار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر علیه السلام كمترین‏ علاقه‏اى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامین‏ مى‏كنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد به گونه‏اى‏ كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنین كرد ولى دید حضرت جواد علیه السلام نه به سوى او و نه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود. سپس سر برداشت و رو به‏ آن مرد كرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون‏»؛ از خدا پروا كن ‏اى ریش دراز. پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كار افتاد تا آن كه بمُرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت: وقتى كه ابوجعفر علیه السلام فریاد بركشید آن چنان هراسیدم كه هرگز به‏ حالت اول باز نخواهم گشت.

روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامون ‏جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد علیه السلام مى‏باشد كه عصمت الهى‏ امام جواد علیه السلام نقشه‏هاى آنان را نقش بر آب مى‏نمود. و در همین ‏راستا سخن دیگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه در جمع اطرافیان خود گفت:

خلیفه به این فكر افتاده است كه ابوجعفر علیه السلام را براى شیعیان و پیروانش به صورت زشت و مست نامتعادل آلوده به عطر مخصوص زنان ‏نمودار كند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مى‏گویند این كار دلیل شیعیان و حجت آن را از بین خواهد برد اما فردى از میان ‏آنان ‏مى‏گوید جاسوس‌هایى از میان شیعیان برایم این چنین خبر آورده‏اند كه شیعیان مى‏گویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد و هرگاه حكومت متعرض فردى كه چنین مقامى نزد آنان دارد بشود خود بهترین دلیل است‏ بر این كه او حجت‏ خداست. پس از آن «ابن ابى‏داود» خبر را به خلیفه منتقل مى‏كند در این هنگام خلیفه این ‏چنین اظهار نظر مى‏كند كه «امروز در باره اینها هیچ چاره و حیله‏اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نكنید. پس از نومیدى از همراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه‏هاى پاكى و تقواى امام ‏بود كه دشمن تصمیم به شهادت امام علیه السلام را مى‏گیرد زیرا كه هر روز شخصیت امام فروغى فروزان‌تر به خویش مى‏گیرد و دل‌هاى مشتاق ‏پاكى و عفاف را هرچه بیشتر به سوى خویش جذب مى‏كند.

اما فرهنگ القاب معصومین ریشه‏اى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى‏» نیز از این مقوله‏ است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نكته رهنمون مى‏كند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به‏ گمان خود آن حضرت را با عیاشی‌ها و فساد دربار براى یك بار هم‏ كه شده است آلوده كند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى‏اش مى‌ستودند ساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش ام‌الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر كرد. اما راه به جایى نبرد و پاكى و تقواى ‏امامت ‏بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف ‏یافت.

و امام علیه السلام خود بى‌رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان ‏اظهار مى‏داشت. «حسین مكارى‏» مى‏گوید: در بغداد بر ابوجعفر علیه السلام وارد شدم و در نزد خلیفه با نهایت جلالت مى‏زیست. با خود گفتم كه‏ حضرت جواد علیه السلام با این موقعیت كه در اینجا دارد دیگر به مدینه ‏برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش را پایین انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى ‏كه رنگ مباركش ‏زرد شده بود، فرمود: «اى حسین نان جو با نمك نیمكوب در حرم ‏رسولخدا صلی الله علیه و آله نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مى‏كنى.

 

برترى دانش و تفوق علمى

دومین عامل شهادت امام جواد علیه السلام را مى‏توان حضور قوى و كارآمد حضرت در صحنه‏هاى علمى و برترى دانش آن حضرت برشمرد زیرا كه‏ این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد علیه‌السلام كه بسیارى ‏خلافت را حق آنان مى‏دانستند به نمایش مى‏گذاشت. و ضعف بنیه علمى‏ دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشكار مى‏ساخت كه از میان ‏مباحثات متعدد حضرت یكى از آنها را برگزیده و نقل مى‏كنیم.

«زرقان‏» كه با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت مى‏گوید یك روز ابن ابى داود از مجلس معتصم بازگشت، در حالى كه به ‏شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو كردم ‏كه كاش بیست ‏سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه ‏از ابوجعفر «امام جواد علیه السلام» در مجلس معتصم بر سرم آمد. گفتم:

جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خلیفه‏ «معتصم‏» خواست كه با اجراى كیفر الهى او را پاك سازد. خلیفه ‏همه فقها را گرد آورد و محمدابن على «حضرت جواد علیه السلام‏» را نیز فراخواند و از ما پرسید دست دزد از كجا باید قطع شود؟ من‏ گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست‏ در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم‏»،صورت و دست‌هایتان ‏را مسح كنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولى‏ گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل‏ آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:

« فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الى المرافق‏» صورت‌ها و دست‌هایتان ‏را تا آرنج ‏بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمدبن ‏على امام جواد علیه السلام كرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار كرد و قسم ‏داد كه باید نظرتان را بگویید. محمدبن على علیه السلام گفت: چون قسم‏ دادى نظرم را مى‏گویم. اینها در اشتباه‏اند. زیرا فقط انگشتان ‏دزد باید قطع شود و بقیه دست ‏باید باقى بماند. معتصم گفت: به ‏چه دلیل؟

گفت: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق‏ مى‏پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى ‏براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال ‏مى‏فرماید: «و ان المساجدلله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده‏گاه‌ها از آن خداست. پس هیچ كس را همراه با خدا مخوانید. ابن‏ابى داود مى‏گوید: معتصم جواب محمدبن على را پسندید دستور داد انگشتان دزد را قطع كنند و من همانجا آرزوى مرگ كردم. پس از سه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى‌رسد و مى‏گوید: به معتصم ‏گفتم خیرخواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این ‏جهت ‏سخنى مى‏گویم كه مى‏دانم با آن به آتش جهنم مى‏افتم. معتصم ‏گفت آن سخن چیست؟ گفتم:

چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى كه اتفاق افتاده ‏است ‏به خاطر گفته مردى كه نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى‏كنند او از امیرالمومنین شایسته‏تر به مقام اوست، تمامى ‏سخنان آن علماء و فقها را رها كرده و به حكم آن مرد حكم كرد؟

پس رنگ معتصم تغییر كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را در برابر این خیرخواهیت ‏به تو پاداش نیك عطا كند و پس از آن بود كه تصمیم به شهادت امام علیه السلام گرفت.


بزرگداشت نهضت‌هاى شیع
ى

حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى علیه السلام در زمان ‏یكى از خلفاى بنى‌عباس به نام هادى عباسى قیام كرد. یاد و نام‏ او سندى بر محكومیت ‏بنى‌عباس تلقى مى‏شد و حماسه نهضت‌هاى شیعى‏ علیه خلفاى عباسى را در خاطره‏ها تجدید می‌نمود.

در حمایت از این شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد علیه السلام مى‏خوانیم: «پس‏ از فاجعه كربلا هیچ فاجعه‏اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده‏است.» یكى از نویسندگان در حكمت نقش انگشترى امام جواد علیه السلام «نعم ‏القادر الله‏» مى‏نویسد: بعد از آن كه «مامون‏» همه ‏انقلاب‌ها را سركوب نموده و تمامى صداها را خفه كرد. طبیعى بود كه مامون و عباسیان و یارانشان احساس كنند كه به نهایت ‏آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمان‌هایشان كه عبارت بود از محكم ساختن پایه‏هاى حكومت و سلطنتشان به طورى كه دیگر هیچ ‏نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سركشى آنان نداشته است، دست ‏یافته‏اند ولى مى‏بینیم كه بعد از این همه، نقش انگشترى‏ امام جواد علیه السلام در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مى‏كند و تمامى مظاهر و سركشى و ستم آنان را محكوم مى‏كند آن نقش این ‏جمله است «نعم القادر الله‏» چه نیكو توانمندى است‏ خدا.

و در این راستاست كه معتصم پس از این كه از مردم بیعت ‏براى ‏خود گرفت جویاى حال امام جواد علیه‌السلام شد و دستور داد كه امام ‏جواد علیه السلام و همسرش ام الفضل را به بغداد فراخوانند. زیرا كه‏ حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت ‏ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است ‏بر خلافت‌هاى ‏باطل بنى‌عباس.

درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه علیه السلام آن هنگام كه با میلادش جلوه زیباى مبارك‏ترین مولود را رقم زد و آن هنگام كه با قامت زیباى امامت ‏خویش قیامتى از شكوه و جلال و عظمت الهى را متجلى ساخت و آن زمان كه در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده از جهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش ‏آیات جهاد و شهادت گشت.

 

منبع:

ماهنامه كوثر، شماره 24، عباس كوثرى


ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

پیامک‎های تسلیت شهادت امام صادق(علیه‎السلام)

بقیع

- مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی(علیه‏السلام) به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!

ما را بگیر دست، که از پا افتاده‏ایم  آقا!                  به حق تربت پنهان مادرت(علیهاالسلام) ! 

 

- چگونه مویه نکنم؟! در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامی‏دارد! چگونه به این اشک‏های ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکیِ ما ناسوتیان است!

 

- صدای گریه می‏آید! ... صدای ضجه فرشتگان!

بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستاره‏ای به آسمان خواهد شتافت!

 

- صادق که اساس دین از او شد معمور                     بودند ملایک پی امرش مامور

  آخر ز جفا، ناصر احکام خدا                                     مسموم شد از ظلم و جفای منصور

 

- امام صادق علیه‎السلام می‎فرماید:

دوستان خدا آنانند که هنگامی که مشاهده کنند، مردم حرام‎های خدا را حلال می‎شمارند، مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.

شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق علیه‎السلام بر شما تسلیت باد.

 

- ای ششم پیشوای اهل ولا                                 خلق را رهبری به دین هدی

  پای تا سر خدانمایی تو                                         هم ز سر تا بپای صدق و صفا

  زهر منصور زد شرر به دلت                                    آب شد پیکرت ز زهر جفا

  خون شد از داغ تو دل شیعه                                  عالم از ماتم تو غرق عزا

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

کسی که دوست دارد بداند آیا نمازش پذیرفته شده است یا آن را نپذیرفته‎اند، با تامل بنگرد که آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته؟ پس به اندازه‎ای که او را بازداشته از او پذیرفته می‎شود.

 

- بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند              بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند

 اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند                   که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند

 

- امام جعفر صادق علیه‎السلام:   

چهار چیز نشانه نفاق است:

                                               سنگ دلی

                                                              اشک نریختن

                                                                               اصرار بر گناه

                                                                                              حرص بر دنیا .

شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت و تعزیت.

 

- امام صادق علیه‎السلام:

(به وسیله اعمالتان) مایه‎ی زینت ما باشید، نه مایه عیب ما .

خدایا بحق امام صادق علیه‎السلام، ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما .

 

- امام صادق علیه‎السلام:

با مردم نیکو سخن بگویید و زبان خود را نگاه دارید .

 

- الا ای لاله‎ی خوشبو، عزیز آل پیغمبر                  که بهر دین و قرآنت چنین گردیده‎ای پرپر

شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم          دوصد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر

 

- بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه                     با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه

بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت           بار دیگر آشیانی در میان شعله‎ها سوخت

داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق             بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز محبت می‎آورد: قـرض دادن، فـروتنـى و بخشـش.

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز دشمنـى مـى‎آورد: دو رویـى، ستـم و خـودبینـى .

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز در هر كس باشد منافق است، اگر چه اهل نماز و روزه باشد: كسی که دروغ می‎گوید، کسی که وعده می‎دهد و خلاف عمل می‎کند، و کسی که امین می‎دانندش ولی او خیانت نماید.

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

با احمق مشورت نكن، از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مكن.

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز موجب بزرگوارى شخص است: خوشخویى، فرو بردن خشم، و فرو بستن چشم .

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، كسـى است كه عیب‎هایـم را به من هدیه كنـد.

 

- این آتشی که شعله زده بینِ خانه‌ام                             ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید

 

- شیعه بی قرآن ناطق گشته است                               جسمِ صادق چون شقایق گشته است

 

- دل شیعه ز من آرام گیرد                                             تشیع از تلاشم نام گیرد

به راه دین شدم راضی به این امر                                   که سَمّ دشمن از من کام گیرد

 

- دین از تو پدیدار شده حضرت صادق                              شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق

از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند                                 انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق

 

- دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است                  از توست، گوهر بار شده حضرت صادق

تا یاد کنم ظلم پر از کینه‌ی منصور                                   آن جا بصرم تار شده حضرت صادق

 

- خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم    

                                                                  ولی خوشم در این جهان که شیعه سازِ دین شدم

 

- تو مکتب تشیعت، شیعه شدم رهام نکن                     نذار که دشمنات کنند دلم رو غارت آقا جون

 

- جان می‌دهد بنیانگذارِ مکتبِ عشق                            شد شیعه گریانِ چنین تاب و تبِ عشق

 

- پرپر شده شقایق                                                       مولا امام صادق                            

  مسموم زهرِ کین شد                                                از غصه دل غمین شد

  بنگر که آل زهرا                                                         از داغ او حزین شد

 

- شیخ الائمه بنگر                                                       گشته تنش صنوبر

زهرِ عدو چه کرده                                                        با جسم پاک و اطهر

 

- کی دیده در زمانه                                                       یک زاهدی شبانه

در لحظه‌ی عبادت                                                        با زور و تازیانه

با دست بسته او را                                                      دشمن بَرَد ز خانه

 

- استادِ درسِ قرآن، فقه و اصول و ایمان                      شیعه به پای درسش نشسته جون گرفته

ز رفتنش جهانی غرق عزا و زاری                               اشک چشِ ملائک رو به فزون گرفته

 

- شبِ شهادت تو اومده‌ام بدونی                              که دل از این مصیبت حکایتش جنونه

به پای روضه‌های غمین و جانگذازت                          بقیعِ خلوتت رو دل می‌کنه بهونه

 

- شیعیان رهبر ما را كشتند                                     صادق آل عبا را كشتند

نور چشم علی و فاطمه را                                       وارث كرب و بلا را كشتند

 

- دل او را دل شب آزردند                                          از در و بام هجومش بردند

ریسمان چونكه به دستش بستند                             غنچه‎هایش به حرم پژمردند

 

 - هر زمان رنگ جفا را می‎دید                                  كوچه و كرب و بلا را می‎دید

خانه‎اش چونكه در آتش می‎سوخت                           خیمه‎ی آل عبا را می‎دید

 

- پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود                                در اعتلای نهضت جدش سهیم بود

مسندنشین کرسی تدریس علم‎ها                          شایسته‎ی صفات حکیم و علیم بود

 

- مولاجان، یا اباعبدالله‏، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !

ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!

ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!

ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!

دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!

 

                                                                                                                      التماس دعا      


ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

پیامک‎های تسلیت شهادت امام صادق(علیه‎السلام)

بقیع

- مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی(علیه‏السلام) به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!

ما را بگیر دست، که از پا افتاده‏ایم  آقا!                  به حق تربت پنهان مادرت(علیهاالسلام) ! 

 

- چگونه مویه نکنم؟! در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامی‏دارد! چگونه به این اشک‏های ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکیِ ما ناسوتیان است!

 

- صدای گریه می‏آید! ... صدای ضجه فرشتگان!

بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستاره‏ای به آسمان خواهد شتافت!

 

- صادق که اساس دین از او شد معمور                     بودند ملایک پی امرش مامور

  آخر ز جفا، ناصر احکام خدا                                     مسموم شد از ظلم و جفای منصور

 

- امام صادق علیه‎السلام می‎فرماید:

دوستان خدا آنانند که هنگامی که مشاهده کنند، مردم حرام‎های خدا را حلال می‎شمارند، مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.

شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق علیه‎السلام بر شما تسلیت باد.

 

- ای ششم پیشوای اهل ولا                                 خلق را رهبری به دین هدی

  پای تا سر خدانمایی تو                                         هم ز سر تا بپای صدق و صفا

  زهر منصور زد شرر به دلت                                    آب شد پیکرت ز زهر جفا

  خون شد از داغ تو دل شیعه                                  عالم از ماتم تو غرق عزا

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

کسی که دوست دارد بداند آیا نمازش پذیرفته شده است یا آن را نپذیرفته‎اند، با تامل بنگرد که آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته؟ پس به اندازه‎ای که او را بازداشته از او پذیرفته می‎شود.

 

- بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند              بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند

 اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند                   که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند

 

- امام جعفر صادق علیه‎السلام:   

چهار چیز نشانه نفاق است:

                                               سنگ دلی

                                                              اشک نریختن

                                                                               اصرار بر گناه

                                                                                              حرص بر دنیا .

شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت و تعزیت.

 

- امام صادق علیه‎السلام:

(به وسیله اعمالتان) مایه‎ی زینت ما باشید، نه مایه عیب ما .

خدایا بحق امام صادق علیه‎السلام، ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما .

 

- امام صادق علیه‎السلام:

با مردم نیکو سخن بگویید و زبان خود را نگاه دارید .

 

- الا ای لاله‎ی خوشبو، عزیز آل پیغمبر                  که بهر دین و قرآنت چنین گردیده‎ای پرپر

شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم          دوصد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر

 

- بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه                     با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه

بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت           بار دیگر آشیانی در میان شعله‎ها سوخت

داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق             بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز محبت می‎آورد: قـرض دادن، فـروتنـى و بخشـش.

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز دشمنـى مـى‎آورد: دو رویـى، ستـم و خـودبینـى .

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز در هر كس باشد منافق است، اگر چه اهل نماز و روزه باشد: كسی که دروغ می‎گوید، کسی که وعده می‎دهد و خلاف عمل می‎کند، و کسی که امین می‎دانندش ولی او خیانت نماید.

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

با احمق مشورت نكن، از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مكن.

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

سه چیز موجب بزرگوارى شخص است: خوشخویى، فرو بردن خشم، و فرو بستن چشم .

 

- امام صادق علیه‎السلام فرمود:

محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، كسـى است كه عیب‎هایـم را به من هدیه كنـد.

 

- این آتشی که شعله زده بینِ خانه‌ام                             ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید

 

- شیعه بی قرآن ناطق گشته است                               جسمِ صادق چون شقایق گشته است

 

- دل شیعه ز من آرام گیرد                                             تشیع از تلاشم نام گیرد

به راه دین شدم راضی به این امر                                   که سَمّ دشمن از من کام گیرد

 

- دین از تو پدیدار شده حضرت صادق                              شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق

از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند                                 انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق

 

- دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است                  از توست، گوهر بار شده حضرت صادق

تا یاد کنم ظلم پر از کینه‌ی منصور                                   آن جا بصرم تار شده حضرت صادق

 

- خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم    

                                                                  ولی خوشم در این جهان که شیعه سازِ دین شدم

 

- تو مکتب تشیعت، شیعه شدم رهام نکن                     نذار که دشمنات کنند دلم رو غارت آقا جون

 

- جان می‌دهد بنیانگذارِ مکتبِ عشق                            شد شیعه گریانِ چنین تاب و تبِ عشق

 

- پرپر شده شقایق                                                       مولا امام صادق                            

  مسموم زهرِ کین شد                                                از غصه دل غمین شد

  بنگر که آل زهرا                                                         از داغ او حزین شد

 

- شیخ الائمه بنگر                                                       گشته تنش صنوبر

زهرِ عدو چه کرده                                                        با جسم پاک و اطهر

 

- کی دیده در زمانه                                                       یک زاهدی شبانه

در لحظه‌ی عبادت                                                        با زور و تازیانه

با دست بسته او را                                                      دشمن بَرَد ز خانه

 

- استادِ درسِ قرآن، فقه و اصول و ایمان                      شیعه به پای درسش نشسته جون گرفته

ز رفتنش جهانی غرق عزا و زاری                               اشک چشِ ملائک رو به فزون گرفته

 

- شبِ شهادت تو اومده‌ام بدونی                              که دل از این مصیبت حکایتش جنونه

به پای روضه‌های غمین و جانگذازت                          بقیعِ خلوتت رو دل می‌کنه بهونه

 

- شیعیان رهبر ما را كشتند                                     صادق آل عبا را كشتند

نور چشم علی و فاطمه را                                       وارث كرب و بلا را كشتند

 

- دل او را دل شب آزردند                                          از در و بام هجومش بردند

ریسمان چونكه به دستش بستند                             غنچه‎هایش به حرم پژمردند

 

 - هر زمان رنگ جفا را می‎دید                                  كوچه و كرب و بلا را می‎دید

خانه‎اش چونكه در آتش می‎سوخت                           خیمه‎ی آل عبا را می‎دید

 

- پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود                                در اعتلای نهضت جدش سهیم بود

مسندنشین کرسی تدریس علم‎ها                          شایسته‎ی صفات حکیم و علیم بود

 

- مولاجان، یا اباعبدالله‏، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !

ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!

ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!

ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!

دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!

 

                                                                                                                      التماس دعا      


ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

پیامک روز قدس

جملاتی از مقام معظم رهبری درباره روز قدس :
روز قدس

در روز قدس باید فریاد مرگ با امریکا، اسرائیل و

ارتجاع فضاى سراسر کشورهاى اسلامى را پر کند.

روز قدس باید روز آمادگى براى آزادسازى قدس باشد.

روز قدس را گرامى بدارید و آن را بزرگ بشمارید.

روز قدس روز آرمانها و اهداف مقدس و اسلامى این امت است.

روز قدس یکى از مهمترین روزها در جهان اسلام است.

شرکت فعالانه مسلمانان در مراسم روز جهانى قدس سبب قدرت و قوت مبارزین فلسطین خواهد شد.

ملت بزرگ ما در روز قدس با حضور یکپارچه فریاد رساى خود را در حمایت از ملت فلسطین به گوش جهانیان مى‏رساند.

ملت مسلمان ایران با شرکت در راهپیمایى روز جهانى قدس این روز عزیز را زنده نگه دارند.

 

*********

 

متن آهنگ یه مسجد از امیر تاجیک:


یه مسجد ، وسط دو تا مثلث اسیره
یه کودک ، زیر چکمه سیاهی می میره
یه ضجه ، توی آسمون شب پر می گیره
یه مادر ، دوباره ناله رو از سر می گیره

گلوله ، سینه ی برادرم رو می دره
شهادت ، کفن گلی می شه که پرپره
قلب اون ، روی خاک افتاده اما می زنه
کسی که ، تن پاکش روی دستای منه

شتاب کن برادر وقت شهادت منه
وقت گذشتن از خود ، وقت نجات میهنه
سلاح من سنگ منه
می شکنه شیشه ی شبو
فریاد من مثل تبر
می کنه ریشه ی شبو
برخیز ای مسلمان باید که مثله طوفان
کشتی شب رو بشکنیم


ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

حجت الاسلام و المسلمین شاهرودی با اشاره به اینکه روز قدس امروز به یک معقوله بین المللی تبدیل شده است گفت: مقابله مستضعفان با مستكبران عالم از مهمترین پیامدها و ویژگی های روز جهانی قدس است.
وی گفت: راهپیمایی روز جهانی قدس همه معادلات و توطئه‌های دشمنان داخلی و خارجی را خنثی می‌كند
نماینده ولی فقیه در استان کردستان  گفت: روز قدس مبدا بیداری و همبستگی مسلمانان جهان قلمداد می‌شود و مردم مسلمان و آزادی‌خواه منطقه و ایران اسلامی‌ در این روز با حضورشان، قدرت و اقتدار جهان اسلام را به نمایش خواهند گذاشت.
حجت الاسلام و المسلمین شاهرودی در پایان گفت: نامگذاری روز قدس توسط امام راحل نشان از تدبیر، شجاعت و دور اندیشی آن پیر فرزانه بود و امام (ره) با این نامگذاری موجبات عزت اسلام و مسلمین و ذلت و خواری استكبار جهانی را فراهم كرد. /س


ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

تهران - حضرت امام خمینی (ره) با بیان این كه روز قدس، روز اسلام و روز رسول اكرم (ص) است؛ فرمودند: روز قدس روزي است كه باید ما تمام قواي خودمان را مجهز كنیم و مسلمین با تمام قدرت و قوت در مقابل اجانب بایستند.

روز قدس را روز اسلام و روز رسول اكرم مي‏دانم

دولت هاي عالم بدانند كه اسلام شكست بردار نیست. اسلام و تعالیم قرآن بر همه ممالك باید غلبه كند. دین، باید دین الهي باشد، اسلام دین خداست و باید در همه اقطار، اسلام پیشروي كند. روز قدس، اعلام یك چنین مطلبي است، اعلام به این است كه مسلمین به پیش! براي پیشرفت در همه اقطار عالَم.

روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است؛ روز حكومت اسلامي است. روزي است كه باید جمهوري اسلامي در سراسر كشورها بیرق آن برافراشته شود. روزي است كه باید به ابرقدرت ها فهماند كه دیگر آنها نمي‏توانند در ممالك اسلامي پیشروي كنند.

من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اكرم مي‏دانم و روزي است كه باید ما تمام قواي خودمان را مجهز كنیم و مسلمین از آن انزوایي كه آنها را كشانده بودند؛ خارج شوند و با تمام قدرت و قوت در مقابل اجانب بایستند و ما در مقابل اجانب با تمام قوا ایستاده‏ایم و نخواهیم اجازه داد كسان دیگر در مملكت ما دخالت كنند، و مسلمین نباید اجازه بدهند كه كسان دیگر در ممالكشان دخالت كنند.

در روز قدس، ملت ها باید به‏ حكومت هایي كه خائن هستند هشدار دهند. روز قدس روزي است كه ما خواهیم فهمید چه اشخاصي و چه رژیم هایي با توطئه گرهاي بین المللي موافقت دارند و با اسلام مخالفت. آنهایي كه شركت ندارند مخالف با اسلام هستند، و موافق با اسرائیل، و آنهایي كه شركت كردند، متعهد هستند و موافق با اسلام و مخالف با دشمنان اسلام- كه در رأس آنها امریكا و اسرائیل است. روز امتیاز حق از باطل است، روز جدایي حق و باطل است.

* از بیانات امام خمیی (ره) در جمع مردم قم (25 مرداد 1358)


ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)

بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.

این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)

در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»

بنابراین، معناى تقدیر الهى این است كه در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعیت مكانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. (8)

اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یكدیگر و این كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.

(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شكل و خصوصیت زمانى و مكانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و یك پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)

اما علل موجودات مادى تركیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است كه هر یك تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، كنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود.


با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر یكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یكى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یكم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارك رمضان است.(11) در این شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیكویى سرنوشت یك ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»(14)

پس شب قدر شبى است كه:

1. قرآن در آن نازل شده است.

2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود.

3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به كارهایى مى‏گردد.

بنابراین، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه‏گیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است.

این مطلب مطابق آیات قرآنى نیز مى‏باشد؛ زیرا در آیه 185 سوره مباركه «بقره» مى‏فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان كه در آن قرآن ‏نازل شده است.» طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آیات 3 - 5 سوره مباركه دخان مى‏فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِینَ.» این آیه نیز تصریح دارد كه نزول [دفعى‏] قرآن در یك شب بوده است كه از آن به شب مبارك تعبیر شده است. همچنین در سوره مباركه قدر تصریح شده است كه قرآن در شب قدر نازل شده است.

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است. «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است. اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد.

پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن مى‏شود:

1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.

2. قرآن در شبى مبارك از شب‏هاى ماه مبارك رمضان نازل شده است.

3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد.

4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مباركه دخان دو امر است:

الف. نزول قرآن.

ب. هر امر حكیمى در آن شب مبارك جدا مى‏گردد.


اما سوره مباركه قدر كه به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مباركه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مى‏شمارد:

الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).

ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراكَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ).

ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).

د. در این شب مبارك، ملائكه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مى‏شوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند كه آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.

ه. این نزول براى تحقق هر امرى است كه در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ كُلِّ أَمْرٍ) و این نزول - كه مساوى با رحمت خاصه الهى ‏بر مومنان شب زنده‌دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).

و. شب قدر، شب تقدیر و اندازه‏گیرى است؛ زیرا در این سوره - كه تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تكرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازه‏گیرى در آن شب خاص است.

مرحوم كلینى در كافى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏كند كه آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى‏شود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فیها یفرق كل امر حكیم؛ در آن شب هر، امرى با حكمت، متعین و ممتاز مى‏گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى كه باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى‏شود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى كه قرار است متولد شود یا اجلى كه قرار است فرارسد یا رزقى كه قرار است برسد و ... .»(15)



پى‏نوشت‌ها:

1- قاموس قرآن، سید على اكبر قرشى، ج ‏5، ص 246 و 247 .

2- همان، ص 248.

3- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج‏12 ص 150 و 151.

4- همان، ج‏ 19، ص 101.

5- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، ص 52.

6- المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.

7- بحار الانوار، ج ‏5، ص 122.

8- المیزان، ج ‏19، ص 101 - 103

9- انسان و سرنوشت، ص 53

10- همان، ص 55 و 56

11- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375 .

12- الكافى، كلینى، ج ‏4، ص 157 .

13- المراقبات، ملكى تبریزى، ص، 237 - 252

14- الكافى، ج‏1، ص 248

15- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 20، ص، 382/ بحث روایى ذیل سوره مباركه قدر.



منبع:

ماهنامه پرسمان، 1382، سید سعید لواسانى .



ارسال شده در تاریخ : 27 آبان 1391برچسب:, :: 23:52 :: توسط : hamidreza

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پایگاه سید الشهدا (فاز 3 اندیشه) و آدرس basijieberoz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 7392
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1